پسرممتاز
چند روز بیشتر از تعطیلی مدارس نگذشته بود. از نزدیکی محل کارم عبور می کردم . همیشه تافی ها و دست فروشها نبش خیابان را اشغال کرده بودند و مشغول فروش انواع میوه و ... در کنار خیابان بودند . ماشین را جهت خرید مقداری میوه در کنار خیابان پارک کردم .
:: موضوعات مرتبط:
تربیتی ,
داستان ,
,
:: برچسبها:
"مدرسه" ,
"فقر" ,
"تابستان" ,
"استعداد" ,
"دستفروش" ,